حالتهای متضاد، جلوههای عقل(ادامه)
( 1559)یا رها کن تا نیایم در کلام |
|
یا بده دستور تا گویم تمام |
( 1560)ورنه این خواهی نه آن فرمانتو راست |
|
کس چه داند مر تو را مقصد کجاست |
( 1561)جان ابراهیم باید تا به نور |
|
بیند اندر نار فردوس و قصور |
( 1562)پایه پایه بر رود بر ماه و خور |
|
تا نماند همچو حلقه بند در |
( 1563)چون خلیل از آسمان هفتمین |
|
بگذرد که لا احب الافلین |
( 1564)این جهان تن غلطانداز شد |
|
جز مر آن را کو ز شهوت باز شد |
در کلام نیامدن: سخن نگفتن، خاموش ماندن.
نور: روشنایى دل، که خدا به ابراهیم (ع) کرامت کرد تا بدان وى را شناخت و گفت «لا اُحِبُّ الآفِلِینَ».
فردوس و قصور: اشاره است به گلستان شدن آتش بر ابراهیم.[1] این قضیه لطف حق تعالى است که بر بسیاری پوشیده است و تنها انبیا و اولیا آن را درک می کنند و مىبینند :
اندر آ اسرار ابراهیم بین کو در آتش یافت و سرو و یاسمین
790 / د /1
چون حلقهها بر در ماندن: به درون راه نیافتن.
لا أُحِبُّ الآفِلِینَ: فرو شوندگان (غروب کنندگان) را دوست نمىدارم.اشاره دارد به آیه شریفه « فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اَللَّیْلُ رَأى کَوْکَباً قالَ هذا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قالَ لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ : یعنى چون تاریکى شب ابراهیم را احاطه کرد و ستاره (زهره) را دید گفت این پروردگار من است و چون ستاره غروب کرد فرمود غروب کنندگان را دوست ندارم که خداى خود بخوانم»[2]
غلط انداز: به خطا در افکننده. آن که یا آن چه ظاهر آن جز باطنش باشد و نگرنده را گمراه کند.
باز شدن: جدا شدن، بریدن.
( 1559) یا مرا رها کن سخنى نگویم یا اجازه ده تا هر آن چه هست بر زبان آرم. ( 1560) اگر نه آن و نه این را مىخواهى حکم حکم تو است چه کسى مىداند که مقصود تو کجا است. ( 1561) جان ابراهیم پیغمبر لازم است تا در آتش سوزان باغها و قصرهاى بهشتى ببیند. ( 1562) و درجه بدرجه صعود کرده به آفتاب و ماه رسد تا چون حلقه بسته و در بند در نگردد. ( 1563) و چون حضرت خلیل «لا أُحِبُّ اَلْآفِلِینَ» گفته از آسمان هفتم بگذرد.( 1564) این تن خاکى و عالم مادى سواى کسى را که از قید شهوت آزاد شده باشد گمراه مىکند.
در اینجا مولانا رو به پروردگار میکند و میگوید: خدایا! یا مرا رها کن که به سخن نیایم و اسرار تو را بازگو نکنم یا به من فرمان ده تا همهْ اسرار تو را فاش کنم. کسی چه میداند که مقصد تو کجاست. مولانا به سخن بر میگردد و میگوید: آن که بتواند سعد و نحس و این نار و نور را درست ببیند و اسیر ظواهر نشود، باید عقل و روحی بزرگ و پیوسته به حق، مانند ابراهیم خلیل، داشته باشد. چنین کسی در آن سوی بدیها و نحسیها؛ سعادت وصال حق را میتواند ببیند. مولانا کسی را که در پیشگاه حق راه ندارد، به "حلقهْ در" تشبیه کرده است که اگر اندک اندک " ز نحسی سوی سعدی برگردد"، به حق راه مییابد. همانند ابراهیم خلیل که نخست ماه و ستاره و خورشید را خدا میپنداشت و پس از افول هر یک از آنها، این اندیشه را رها میکرد و بازخدا را میجست. سرانجام وقتی جستوجوی خدا از هفت آسمان و عالم خاکی فراتر رفت، خدا را یافت.
محمدرضا افضلی تحصیل کرده درحوزه معارف، پژوهشگر ونویسنده کتاب معارف مثنوی، سروش آسمانی در4جلد(شرح موضوعی مثنوی)، درمحضر مولانادر6جلد(شرح کامل مثنوی معنوی)، شرح لبّ اللباب مثنوی در2جلد،دانشنامه عزالی در4جلد .... |